- دار بزوئن
نوعی مجازات، دار زدن، آویزان کردن
معنی دار بزوئن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دو پارچه را با نخ و سوزن به هم وصل کردن و کوک های درشت زدن
شاشیدن، شب ادراری، بید زدن فرش و لباس و چوب
قدم برداشتن
سر رفتن آب و مایعات در اثر جوشیدن، جوشش چشمه
دام داران ظروف محتوی شیر دوشیده را پس از انتقال به ظرفی دیگر
قاب بزئن
حرکت سوار، هنگامی که پاشنه ی پا به شکم اسب بزند دا اسب به
گاز زدن
با عصبانیت خیره شدن، چشم غره رفتن، نگاه از سر تندی و خشم
چهار زانو نشستن، بهم خوردن موجهای آب، متلاطم شدن آب
شکافتن، پاره کردن برخی اشیا و اجسام
باز کردن تا سر حد امکان، باز گذاشتن
شکافتن، بریدن، پاره کردن، دو نیم ساختن
مو بر بدن سیخ شدن، نق زدن، اعتراض کردن
نعل کردن اسب
سورچرانی کردن
بر رای و عقل کسی مسلط شدن، ترغیب کردن
بخیه زدن، کوک زدن
درد ناگهانی در تن و جان، تیر کشیدن، به هدف زدن (در تیله
چرخیدن، دور زدن
رویش گیاه، جوشش آب، در زدن
مرحله ای در نمدبافی که با سعد دست بر آن ضربه زنند، به پرواز
پخش شدن و باز شدنی ناگهانی، پاشاندن، پخش کردن
پاشیده شدن، متلاشی
عملی در شالی کوبی که به واسطه ی آن برنج سفید و شفاف می شود
در رفتن، چاک زدن، دریدن، پاره کردن
صدای تندر، رعد زدن
با سرشاخه ی درخت مرز بین مراتع را مشخص کردن، بریدن شاخ و
سخت گرفتن، زیربار حرفی نرفتن
جویدن، جهیدن پرنده
نفس نفس زدن، دمیدن
به هن و هن افتادن، نفس نفس زدن
جهت پاسخ منفی شانه ها را بالا انداختن
مکیدن، نوک زدن ماهی به قلاب، هق هق گریه